لبخند حلال
..
برای خواندن داستانک برو به ادامه مطلب 👇
مکبر
..
نمی دونم تقصیر حاج آقای مسجد بود که نمازو خیلی سریع شروع میکرد و بچه ها مجبور بودند
با سر و صورتی خیس درحالی که بغل دستی هاشونو را خیس میکردند، خودشونو به نماز برسونن
یا
اشکال از بچه ها بود که وضو را میذاشتند دم آخر و تند تند یا الله می گفتند و به آقا اقتدا می کردند
و مکبّر مجبور بود پشت سر هم یا الله بگه و
اِنَّ الله معَ الصّابرین... بنده خدا حاج آقا...
هر ذکر و آیه ای بلد بود میخووند تا کسی از جماعت محروم نشه
مکبّر هم کوتاهی نمیکرد ، چشماشو دوخته بود به ته سالن تا اگر کسی وارد شد
به جای او یا الله بگه و رکوع رو کش بده
یبار
بعد از چند نفر برای لحظاتی کسی وارد نشد، ظاهراً مکبر بنا به عادت شغلی اش بلند گفت:
یاالله نبود ... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حاج آقا بریم... 😮😁😂
..
نمی دونم چند نفر توی نماز زدند زیر خنده
ولی بنده خدا حاج آقا رو دیدم که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکون خوردن.
...